مردن میشود عجیب و هزل و خندهدار پیش بیاید. از این مردنهای خندهدار زیاد هست توی جنگ. نصف شدنها پاره شدنها بیهوده شدنها یعنی هر سپاهی هزار تا مردن بیخود دارد هزار هزار تا. توی دنیای شهری تهوعآور است که چند هزار نفر (و این که آنقدر هزار که نمی دانی هم تلخ است) بمیرند برای اینکه دشمن خیال کند و دشمن هم خیال نکند و الباقی هم همانجا بمیرند توی حمله بعدی. میگفتم. معنی مردن در جنگ یک پارامتر کمیک دارد. یک له شدگی مفرطی درش هست یک خم شدگی بیفایدهای. و هر بار در زمان بعد عملیات وقتی شور جنگیدن ملت را ول کرده حرکاتها و قهرمانیها بیات میشود. فقط بیتفاوتی میماند پارگی و زخم و جای خالی محمدهایی که نیستند ببینند. دیگر مهم نیست بصره کجا ست یا خرمشهر و فقط از جهان برای آدم غم مهدی و محمد میماند. که نیستند و برعکس بودنشان که داغ و عزیز و شیطان و موقتی است. نبودن، طولانی و نامیرا ست. حتی اگر استخوان طرف به خورد لباس و لباس به خورد سنگ رفته باشد.
همه چیزٍ گفتن دربارهی مردن بیهوده است. مرگ مثل سایه روی کاغذ میافتد و نوشتن را بیمعنی میسازد. اگر میتوانیم، دربارهی مردن ننویسیم.
[+]
----------------------------------
[0]